ازمون استخدامی

ساخت وبلاگ

 حس و حال هیچی ندارم سرگردانم وقتی داشتم  از شهرستان می اومدم تهران گفتن میری و خوش میگذرونی بعدش تو اتوبوس داشتم با خودم فکر می کردم واقعا چه خوش گذرونی دارم ؟ هر چه قدر فکر کردم دیدم به جز یه سینما رفتن و فیلم خارجی دیدن و بیرون دیگه کاری نمی کنم سوال واسم پیش اومد من تو این سن چه کاری باید بکنم ؟کلا دلمم گرفته است نمی دونم چرا ؟

ازمون استخدامی...
ما را در سایت ازمون استخدامی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dashkhatman بازدید : 17 تاريخ : جمعه 7 بهمن 1401 ساعت: 11:26

این 2 هفته به قد در گیر کارهای شرکت بودیک که فرصت نمی شد چیزی بنویسم تا ساعت 10 شب سرکار بودم به مرحله اخر پروژه رسیده بودیم و همه درگیر کار بودیم تو روز اخر بین من و امین یه بحث شد شروع کرد به داد زد ازمون استخدامی...ادامه مطلب
ما را در سایت ازمون استخدامی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dashkhatman بازدید : 20 تاريخ : شنبه 13 بهمن 1397 ساعت: 9:04

زندگي گذر لحظه هاست پس قدر لحظه هامونو بدونيم بدون تو نميتونم زندگي بفهم مفهموم بودن نبودن با تو فهميدم که اما اينو وقتي فهميدم که کار از کار گذشته بود من دلي پر از غم داشتمکه تو پيشم نيستي و ممکن دي ازمون استخدامی...ادامه مطلب
ما را در سایت ازمون استخدامی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dashkhatman بازدید : 20 تاريخ : شنبه 13 بهمن 1397 ساعت: 9:04

امروز تولدم بود دچار حس عجیب و غریبی شدم نمی دونم ناامیدی بگم عجز سردرگم که چه اسمی بزارم امروز هم گذشت اما برای فردا برنامه ریختم از این به بعد هم باید با برنامه ریزی عمل کنم با بچه ها عصر بیرون بودیم گفتم سانس اول تولدت بگیریم که یه عده اشون که فامیل بودن واسه شب دعوت کردم بیان و یه سریشونم نیومدن مثل کاظم اما برادرش اومد و در کل شب خوبی بود و کلی خندیدیم و حال کردیم با حسن که خونه مونه هم بگد  ps4بازیکردیم فیفا 17 جاتون خالی حال کردیم اما از حس میخواستم بگم که امروز حس عجیبی داشتم بیشترش هم بخاطر مسائل مالیه البته ما ادما هیچ موقع قانع نیستم و نمی شبم همیشه دنبال پولیم وخوش گذرونی نمی کنیم  هر چه زودتر هم باید بریم تهران که کارامو انجام بدم چون موندن فایده نداره و بیخودیه و اما روز 15فروردینه گفتم دوستام بیان این یه مدته 3 بار تولدت گرفتم دیگه امشب حال نداشتم و از مافیا که بردم و یه بار هم کارآگاه  بودم که همون شب اول کشتنم امشب هم گذشت و این پروسه تولد ما هم تموم شد این هم  از قصه تولد من  + نوشته شده در  چهارشنبه شانزدهم فروردین ۱۳۹۶ساعت 3:53&nbsp توسط saman  |  ازمون استخدامی...ادامه مطلب
ما را در سایت ازمون استخدامی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dashkhatman بازدید : 34 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 1:31

امروز اتفاق خیلی جالبی افتاد برادرم زنگ زد بهم و بعد کلی سلام و احوال پرسی و اینا بهم گفت استخدامی اموزش  و پرورش و یه نگا کن شاید شرایطش بهت بخوره و  بتونی استخدام بشی و کم از این شهر به این شهر آواره بشی این جمله اخرش قشنگ از اون اولین  خشت هایی که تا نوک برجک  که درست کردم بودم زد خراب کرد و خبا خاک یکسانم کرد  really man  اون جملت اخه چیه که به من میگی ؟ مشکل امثال برادر های من اینه که نمیخوان یا دوست ندارن ما پا تو جاهای جدید بزاریم بهمون اعتماد ندارن شاید هم حق داشته باشن جون اونا هیچ خروجی ندیدن و خیر و صلاح ما رو میخواین اما اینکه نمیزارن ما خودمون راهمون انتخاب کنیم این حرف دیگه ای؟؟؟ خب بالاخره من یه بار زندگی می کنیم 10 بار که زنده نمی کنم تازه کسایی مثل برادر من زندگی براشون تو این چند تا چیز خلاصه میشه کارت پایان خدمت ، زن ، ماشین ، کار (مخصوصا دولتی )، یه بچه هم بیاریم و در اخر یه خونه داشته باشیم یعنی من 60 -70 سال زندگی کنم بخاطر اینا فکر کنید یکی تو 40 سالگی همه اینا رو داشته باشم اون وقت چی ؟؟؟؟؟؟   + نوشته شده در  چهارشنبه هفتم تیر ۱۳۹۶ساعت 1:2&nbsp توسط saman  |  ازمون استخدامی...ادامه مطلب
ما را در سایت ازمون استخدامی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dashkhatman بازدید : 17 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 1:31

امروز یاد خاطره ای افتادم  به مناسبت ماه رمضان تو برج میلاد یه نمایشگاه برگزار شده بود و شرکت ما هم توش شرکت کرده بود منم که بیکار بودم گفتم برم کمک بچه ها بالاخره اون جا هم دختر های زیادی می اومدن و می رفتن بچه ها هم محصولات شرکت توضیح میدادن منم هر از گاهی بهشون کمک می کردم بحث شماره دادن پیش اومد یکی از بچه ها بهم گفت بابا اینجا اونی که زیاده دختره برو با یکیشون حرف بزن و شماره بده بهشون منم بهش گفتم من این جور شماره دادن هارو دوست ندارم به 2 دلیل اولی به خاطر شخصیتم که دوست ندارم  این جور به کی شماره بدم و با کسی اشنا بشم  حتما قبلش  باید با طرف اشنا باشم دومی هم به خاطر خحالتی بودن هم هستش که نمیرم طرف این کار  و جالبی این رفتار م تو اینه که میگن تو که نماز نمی خونی چرا این کارو می کنی به خاطر اینکه من چارچوب های خاص خودمو دارم (البته در پست های بعدی در مورد اعتقادم میگم ) و ربطی به نماز خوندن و مومن بودن نداره سوالی که ذهنمو درگیر کرده اینه که واقعا اگه اینو به یه دختر بگی باور می کنه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ + نوشته شده در  چهارشنبه هفتم تیر ۱۳۹۶ساعت 23:43&nbsp توسط saman  |  ازمون استخدامی...ادامه مطلب
ما را در سایت ازمون استخدامی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dashkhatman بازدید : 19 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 1:31

وقتی که بچه بودم شروع کردم به نماز خوندن و کلاس های قران می رفتم و همیشه دوس داشتم به ادم ها کمک  کنم این وضضعیت تا دوران دبیرستان ادامه داشت کم کم قران نخوندم بعد اون هم تو دوران دانشگاه نماز خوندن ترکر  کردم اون زمان تفکراتم خیلی رادیالی بود اما وقتی که شروع کردم به کتاب خوندن خیلی روم تاثیر گذاشت که این خدایی که ما داریم میپرستیم فقط این نماز خوندن ماها واسش مهم نیست خیلی از کار هایی که ما باید انجام بدیم و نمی دیم و فکر می کنیم مهم نیستن مثلا دروغ گفتن یا ریا کاری یادش بخیر وقتی که کتاب کمیاگر  پائولو کوئلیو خومدم روم خیلی تاثیر گذاشت بگذریم اون زمان خدارو واسه خودش نمیخواستم هر کاری هم می کردم واسه این که نشون بدم من فلان کار می کنم من چه پسر خوبی هستم حرف گوش کنم  و..... اما حالا بعد این که نه نمازی نمی خونم نه قرانی نمی خونم اما خیلی از کارهایی خوبی که دارم انجام میدم از اعماق قلبم انجام میدم بدون اینکه منتظر پاداش کسی باشم و خدا رو هم واسه خودش میخوام نه وقتی که کارم لنگ افتاد باهاش راز و نیاز کنم الان وقتی که به گذشته نگا می کنم می بیینم هر ادمی تو زندگیش یه دورانی داره که این دوران باید رد کنه اگه بمونه توش نتونه رد بشه درجا میزنه و فکر می کنه کار درستی  داره انجام میده یادش بخیر تو دوران دانشجویی یه بنده خدایی از هم خونه های ما هر کاری می کرد بعدش می اومد نما ازمون استخدامی...ادامه مطلب
ما را در سایت ازمون استخدامی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dashkhatman بازدید : 26 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 1:31

 مختصر بخوام بگم ادمی ام که مذهب واسم مهم نیست خود ادم ها واسم مهم هستن سعی می کنم به عقاید دیگران احترام بذارم تا جایی که تو کار  من  دخالت نکنن نماز هم نمی خونم اما چهار چوب اعتقادی  مخصوص به خودمو دارم که واسم مهم هستن مثلا تو این چهار چوب من سیگار نمی کشم کلا اهل دود نیستم حتی قلیان  در خصوص رابطه دوستی هم تو پست قبلی توضیح دادم و گفتم حالا بریم سراغ اصل ماجرا ما با این خانمی که دوستم معرفی کرده بود یک هفته ای با هم حرف زدیم و قرار شد شنبه همدیگرو ببینم و حرف بزنیم در کل ادمی نیستم که مثل اکثرا پسرها وقتمو با دخترهای زیادی علاف کنم واسه خودم ارزش قائلم دوست دارم با کسی وقتمو بگذرونم که واسم ارزش قائل  باشه واسش ارزش قائل باشم با هر کسی دوست نمشم که احساساتمو واسش خرج کنم و در اخر صدمه ببینم  وقتی که بدونم منو به شکل یه وسیله می بینه که فقط با هم خوش باشیم. من میخوام کنار خوش بودن در کنار هم لذت ببریم و چیزایی زیادی هم از همدیگر یاد بگیرم حالا بگذریم ما هم همدیگرو دیدم حالا شانس ما ماه رمضان هیچ کافه ای باز نبود و مجبور شدیم بریم پارک حالا نزدیک یک ساعت با هم حرف زدیم و گفت من فکرامو می کنم فرداش که اول صبح به من پیام داد و گفت فکر نمی کنم بهم بخوریم من هم خودمم دقیقا هم  چنین چیزی تو ذهنم بود چون از لحاظ فکری باهم خیلی فرق داشتم خودش هم گفت مخصوصا از نظر مذهبی که وا ازمون استخدامی...ادامه مطلب
ما را در سایت ازمون استخدامی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dashkhatman بازدید : 29 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 1:31

این 2 هفته به قد در گیر کارهای شرکت بودیک که فرصت نمی شد چیزی بنویسم تا ساعت 10 شب سرکار بودم به مرحله اخر پروژه رسیده بودیم و همه درگیر کار بودیم تو روز اخر بین من و امین یه بحث شد شروع کرد به داد زدن منم جوابشو دادم بعدش رفت که اتاق استراحت رضا رفت و بعدش هم من رفتم اون جا هم با همدیگرو بحث کردیم امین متولد 76 هستش 8 سال از من کوچیکتره یا امروز اشتباه لپی منو گفت یا از دختری کع خوشم میاد و برگشت به یکی از دخترهای شرکت گفت من نتیجه ای که از کارش گرفتم اینه که هر کسی به مقتضضای سنش عصبیه وقتی هم که امروز تو نمایشگاه یه بنده خدایی از اپ ایراد می گرفت یه جوری به طرف توپید که رفت و همه هم تعجب از این کارش نتیجه اش هم این می شد که این طرف تو کار میشه مشکل به قول معروف میشه یه سم که گروه نابود می کنه و این بده امیدوارم که بدتر نشه البته ناگفته نماند که خدایش پسر خوبیه و ساده ای اما این اخلاق باعث میشه که اطرافیانش ازش دور بشن   + نوشته شده در  جمعه سی ام تیر ۱۳۹۶ساعت 23:37&nbsp توسط saman  |  ازمون استخدامی...ادامه مطلب
ما را در سایت ازمون استخدامی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dashkhatman بازدید : 34 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 1:31

شاید شما ها این جمله رو هزار بار شنیده اید که فاصله موفقیت تا شکست یک تار مو هست این یک تجربه شخصی خود من هستش که واقعا اتفاق افتاد و کسی از اینده اش خبر نداره اون اوایل وقتی که ما کارو با چند تا از دوستامون شروع کردیم داشتیم رو ایده های خودمون کار می کردیم یکی از دوست های ما خیلی زود جا میزد و ناامید می شد و هر از گاهی نصفه روزمون صرف این میکردیم که بهش انرژی بدیم حتی تا جایی پیش رفت که میخواست س ازمون استخدامی...ادامه مطلب
ما را در سایت ازمون استخدامی دنبال می کنید

برچسب : شکست,پیروزی, نویسنده : dashkhatman بازدید : 31 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 3:22